آنکه فرمان براند و حکم او را دیگران گردن نهند: عید تو فرخ و ایام تو مانندۀ عید خلق فرمان بر و تو بر همگان فرمان ران. فرخی. ز قدرت درگذر قدرت قضا راست تو فرمان رانی و فرمان خدا راست. نظامی. رجوع به فرمان شود
آنکه فرمان براند و حکم او را دیگران گردن نهند: عید تو فرخ و ایام تو مانندۀ عید خلق فرمان بر و تو بر همگان فرمان ران. فرخی. ز قدرت درگذر قدرت قضا راست تو فرمان رانی و فرمان خدا راست. نظامی. رجوع به فرمان شود
فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. (یادداشت به خط مؤلف) : وزیر ملک صاحب سید احمد که دولت بدو داد فرمان روایی. فرخی. ازیرا نخواهم که هرگز کسی را بود بر دلم جزتو فرمان روایی. قطران تبریزی. فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. (نوروزنامه)
فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. (یادداشت به خط مؤلف) : وزیر ملک صاحب سید احمد که دولت بدو داد فرمان روایی. فرخی. ازیرا نخواهم که هرگز کسی را بود بر دلم جزتو فرمان روایی. قطران تبریزی. فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. (نوروزنامه)
فرمان روا. آنکه فرمانش را دیگران گردن نهند. نافذالامر: هفت هارون بر در سلطان غیب از چه سان فرمان روان دانسته اند. خاقانی. به اقبال این دو سردار کامکار و دو پادشاه فرمان روان اساس عدل و انصاف موضوع است. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فرمان روا شود
فرمان روا. آنکه فرمانش را دیگران گردن نهند. نافذالامر: هفت هارون بر در سلطان غیب از چه سان فرمان روان دانسته اند. خاقانی. به اقبال این دو سردار کامکار و دو پادشاه فرمان روان اساس عدل و انصاف موضوع است. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فرمان روا شود